معاویه حتی نتوانستیا نخواستبرای ایامی چند هدف اصلی خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفی برداشت که آشکارترین دلیل بر سازشناپذیری دو جبهه بود. علامه مجلسی در این باره مینویسد:
«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه کوفه شد تا آن که روز جمعه به نخیله فرود آمد. در آنجا نماز کرد، خطبهای خواند، در آخر خطبهاش گفت: من با شما قتال نکردم برای آن که نماز کنید یا روزه بگیرید یا زکات بدهید ولیکن با شما قتال کردم که امارت بر شما را به هم رسانم. خدا به من داد، هرچند شما نمیخواستید. شرطی چند با حسن کردهام، همه در زیر پای من است. به هیچیک از آنها وفا نخواهم کرد. پس داخل کوفه شد. بعد از چند روز که در کوفه ماند، به مسجد در آمد. حضرت امام حسن علیه السلام را بر منبر فرستاد و گفت: بگو برای مردم که خلافتحق من است.» (16)
معاویه تلاش بسیاری به خرج میداد که امام را به سوی خود جذب کند تا مرزهای روشن جدایی حقیقی بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوههای مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاکید میکرد. یکی از شیوهها تلاش برای برقراری ارتباطهای سببی و خانوادگی و ائتلاف قبیلهای بود که نمونهای از آن را خواندیم. یکی دیگر از شیوههای معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحرکات عاطفی بود که البته امام نیز آنها را دریافت و به مصارف لازم میرساند (17)، اما اجازه نمیداد از اینها به عنوان نزدیکی وی به معاویه تعبیر شود.
امام باقر علیه السلام میفرمود: «قد کان الحسن والحسین یتقبلان جوائز المتغلبین مثل معاویة لانهما کانا اهلا لما یصل الیهما من ذلک وما فی ید المتغلبین علیهم حرام وهو للناس واسع اذا وصل الیهم فی خیر واخذوه من حقه; حسن و حسین علیهما السلام عطایای زورمندانی مثل معاویه را میپذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، برای خود آنان حرام است ولی اگر در راه (اطاعت) و خیر به مردم برسد، برای آنان حلال است و به حق دریافت کردهاند.»
قال ابوجعفر بن محمد علیهما السلام: «وجوائزهم لمن یخدمهم فی معصیة الله حرام علیهم وسحت; و عطایای آنان برای کسانی که در نافرمانی خدا به آنان خدمت میکنند، حرام و نارواست.»
از جمله رفتارهایی که دستگاه بنیامیه در برابر امام اتخاذ کرد، توهین به آن حضرت بود که در قالبها و شکلهای مختلفی اجرا میشد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.
در یک مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلکه تو به من ناسزا گفتی، زیرا، تو با زشتی انس گرفتهای و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده. با محمد و خاندان او دشمنی میورزی. سوگند به خدا ای معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله درگیر میشدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارتهایی نسبتبه ما نداشتند...» (18) در جای دیگر پسر عاص به معاویه میگوید: «مردم به دنبالش راه افتادهاند. فرمان داد، اطاعت کردند. سخن گفت تصدیق کردند. این دو کار را به جاهای باریکتری خواهند کشاند. چه خوب بود که کسی را دنبالش میفرستادی تا او و پدرش را لعن میکردیم و دشنام میدادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین میآوردیم. (19) » در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانتهایی به امام کردند و کوشیدند مقام و منزلت وی را کم کنند از جمله این که: «تو ای حسن! ادعا کردهای خلافتبه تو میرسد تو توان آن را نداری... ما تو را به اینجا دعوت کردهایم که تو و پدرت را دشنام دهیم. اما پدرت را خدا به تنهایی سزایش را داد،... شما مدعیان چیزهایی بودهاید که حقیقت ندارد...» (20)
در این بخش نیز معاویه و امویها نهایت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بکاهند. از جمله به امام میگفتند: «تو و پدرت در قتل خلفای قبلی شرکت داشتید. با ابوبکر درستبیعت نکردید. در حکومت عمر کارشکنی کردید و عثمان را کشتید و...» (21)
معاویه برای درهمکوبیدن جبهه امام حسن علیه السلام به امام علی علیه السلام توهین میکرد و به او تهمت میزد و دیگران را هم به این کار تشویق میکرد. این توهینها گاه در مورد شخص حضرت علی علیه السلام بود و گاه در مورد زمامداری و امامت او که در نوع دوم هدف خنثیسازی جایگاه امامت در اذهان مردم بود. در همان مجلس قبل که معاویه یارانش را برای تحقیر امام حسن علیه السلام گردآورد، به آنان اینگونه رهنمود داد: «شما سعی کنید کشتهشدن عثمان را به پدرش علی نسبت دهید و این مطلب را جا بیندازید که وی از سه خلیفه قبل ناخشنود بوده» و در پی آن بود که سیل حملات علیه امام علی علیه السلام سرازیر شود مانند: پدرت علی به خاطر دوستی دنیا و سلطنتبر عثمان عیب جویی کرد وسپس در قتل او مشارکت جست; پدرت ابوبکر را مسموم کرد; در توطئه قتل عمر دست داشت; پدرت با رسول خدا صلی الله علیه و آله دشمن بود; او شمشیری بلند و زبانی گویا داشت; زندهها را میکشت; مردگان را متهم میساخت و... (22) معاویه بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز به کارگزارانش نوشت: «هرگز اهانتبه علی بن ابی طالب را فراموش نکنید.»
گاهی معاویه در حضور امام حسن علیه السلام به ایشان اهانت میکرد از جمله: معاویه در سفری که به مدینه داشت، بالای منبر رفت و با ناسزاگویی، به مقام امام علی علیه السلام توهین کرد. امام حسن علیه السلام در همان مجلس برخاست و فرمود: «... ای مردم! خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر این که مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان که قرآن میفرماید: «وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین.» من پسر علی هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثیله و مادربزرگ من خدیجه است.» (23)
و در مجلسی دیگر که به امام علی علیه السلام هتاکی زیادی کرد، امام حسن علیه السلام فرمود: «ای پسر جگرخواره! آیا به امیرمؤمنان ناسزا میگویی؟ با این که پیامبر فرمود هر کس به علی ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر کس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و کسی که به خدا ناسزا گوید، خداوند او را برای همیشه به دوزخ وارد میکند. آنگاه به عنوان اعتراض مجلس را ترک کرد.» (24)
معاویه بعد از اعلام نقض پیمان صلح با امام حسن علیه السلام... دستورالعملی صادر کرد که بر اساس آن تمام یاران و محبان اهلبیت علیهم السلام باید از کارهای حساس و غیرحساس کشور اسلامی شامل (حجاز، عراق، ایران، شامات) برکنار میشدند: «انظروا الی من اقامت علیه البینة. انه یحب علیا واهلبیته فامحوه من الدیوان واسقطوا عطأه ورزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلأ القوم فنکلوا به و اهدموا داره...; (25)
درباره هر کس دلیلی اقامه شد که او علی واهلبیت او را دوست دارد، نامش را از دیوانها محو کنید و حقوق و مزایایش را نپردازید و هر کس را که به دوستداری اهلبیت علیهم السلام متهم کردید، کار را بر او سختبگیرید و خانهاش را خراب کنید.»
معاویه میکوشید از این طریق نیز جبهه حق را تضعیف کند و اجازه نفس کشیدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقیم بر دار کشیدن آنان را نظارت میکرد و در مواردی خود فرمان قتل میداد. اشخاصی مانند: حجر بن عدی و فرزندانش در مرج عذرا، رشید هجری، کمیل بن زیاد، میثم تمار، محمد بن اکثم، خالد بن مسعود، جویریه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و... قربانی این شیوه شدند و پیشبینیهای امام علی علیه السلام تحقق یافت. «عمتخطتها وخصتبلیتها» (26) «واصاب البلأ من ابصر فیها واخطا البلأ من عمی عنها» (27) این بلیهای است که همه جا را میگیرد ولی گرفتاریاش به طبقهای معین اختصاص دارد. و فتنه کور و تاریکی است که دامنه آن فراگیر و همگانی و گرفتاری آن ویژه افراد خاص (شیعیان) است. بلای آن به کسی میرسد که بینا باشد و به هر کور و بیتفاوت راه پیدا نمیکند.
نشانههای تعارض را میتوان در رویکرد جبهه اموی نسبتبه ارزشها نیز جست و جود کرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزشهای ناب اسلامی بود که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
حکومت معاویه سرتاسر آکنده از انواع خلافها و ظلمها در ابعاد مختلف آن بود که برخی عبارتند از:
در ایام خلافتخود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترک کرد. وقتی علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جاری نمیکنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.» (28)
معاملات ربوی را تجویز کرد. به طوری که ابودردأ در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مردم را از معاملات ربوی نهی کرد، مگر آن که وزن دو جنس با یکدیگر برابر باشد.» و معاویه بیاعتنایی کرد و ابودردأ - با این که قاضی دمشق بود - از کار دست کشید و به مدینه رفت. (29)
برخی از احکام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد. (30)
نسبتبه شعائر هر طور میخواست عمل میکرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد. با این که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود: «لیس فی العیدین الاذان و الاقامة.» (31)
خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند... (32) آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد. (33) لباس حریر پوشید (34) و...
ماهیت ضد دینی حکومتبنیامیه چنان مبتذل بود که منکرات آنان به صورت علنی نیز بروز مییافت. مانند آن که معاویه طی نامهای زیاد بن عبید (ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان...» این کار معاویه موجب شد گروههای زیادی مانند امام حسن علیه السلام و حسین علیهما السلام، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حکم، ابوعریان و ابوبکره و حسن بصری و... به این رفتار اعتراض کردند و نوشتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر; (35) فرزند مال مادر است و زناکار باید سنگسار شود.»
پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابی سفیان. زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله کسانی بود که با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و...
در کنار تمام خلافهای فوق، آنچه هدف اصلی معاویه بود، ساقط کردن حکومت علوی و فرزندان وی از مشروعیتبود. وی تلاش میکرد برای تثبیتحکومتخود، جبهه مقابل را از مشروعیتبیندازد و برای این کار شیوههای عجیبی نیز به کار برد که برخی عبارتند از:
معاویه برای این هدف از شخصیتهای دینی و روحانی وابسته استفاده کرد تا به خیال خود زمینه کم رنگ شدن احادیث نبوی در مورد علی علیه السلام را فراهم سازد. لذا او بارها از کارگزاران خود میخواست:
به این ترتیب در مدت زمانی اندک احادیث متنوعی در مورد عثمان خلق شد.
2- او همچنین به کار گزارانش فرمان داد چون روایات درباره عثمان زیاد شده، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبکر و عمر و دیگر صحابه حدیثبسازند. هر حدیثی را که درباره ابوتراب شنیدید، آن را رها نکنید، مگر این که حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل کنید. چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را کم رنگتر میکند و حجتشان را باطل میسازد.» (37)
این سیاست چنان پیش رفت که هر کسی حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکرد، دیگر به حدیث او با شک و تردید نگاه میکردند. امام باقر علیه السلام در مجلسی برای آگاهی مردم از این گونه احادیثبیش از صد مورد را خواند و فرمود:
«مردم گمان میکنند این گونه احادیث صحیح است. آن گاه فرمود: هی والله کلها کذب و زور; (38) اینها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.»
ابان بن تغلب میگوید: «خدمت امام باقر علیه السلام عرض کردم: بعضی از آن احادیث را بیان فرمایید امام فرمود: رووا ان سیدی کهول اهل الجنة ابوبکر و عمر و ان عمر محدث و ان الملک یلقنه و ان السکینة تنطلق علی لسانه و ان عثمان الملائکة تستحیی منه...; (39)
روایت میکنند که ابوبکر و عمر دو آقای پیران اهل بهشت هستند و میگویند عمر از ملائکه خبر میگرفت و ملائکه مطالب را به وی تلقین میکردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری میشد و میگویند عثمان کسی است که ملائکه از او حیا میکنند... پس امام فرمود: به خدا قسم همه اینها دروغ است.»
اقدام دوم معاویه این بود که از سیمای امام قداست زدایی کند و با این ترفند جایگاه او را از دلها بزداید.
شهید مطهری رحمه الله مینویسد: «علی علیه السلام از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد، بر خلاف انتظار معاویه، علی علیه السلام به صورت نیرویی باقی ماند و معاویه آن طوری که اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان میدهد، از این موضوع خیلی ناراحتبود لهذا تجهیز ستون تبلیغاتی علیه علی علیه السلام کرد.» (40)
بخشی از تلاشهای معاویه در این عرصه چنین است:
دستور داد در منابر رسما علی علیه السلام را سب کنند و آن را در خطبههای نماز و منابر رواج داد و با تهدید و ارعاب مردم را وادار به این کار میکرد.
در موردی از احنف بن قیس خواست که به علی علیه السلام لعن کند و او چون با اصرار معاویه روبهرو شد، بر منبر رفت و گفت:
«معاویه مرا به لعن علی امر کرده است، معاویه و علی اختلاف داشتند. به هر کدام ظلم شده است، او را دعا میکنم. لعنتخدا و ملائکه و خلق تو ای خدا بر کسی باد که ظلم کرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.» مردم هم گفتند: آمین.
صحابه منافق را وادار به جعل حدیث علیه امام میکرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار کرد بگوید آیه «من الناس من یشری نفسه ابتغأ مرضات الله...» (41) که درباره علی علیه السلام در لیلة المبیت است درباره ابن ملجم نازل شده است.
در این زمینه کار به جایی رسید که دستبه بدعت در احکام هم زدند. مثلا چون در خطبههای نماز عید علی علیه السلام را سب میکردند و مردم به خاطر این که نشنوند از محل نماز خارج میشدند، خطبهها را مقدم بر نماز کردند. (42)
امام باقر علیه السلام در مورد این اقدام بنیامیه میفرمود: «ویروون عن علی علیه السلام اشیأ قبیحة و علی الحسن و الحسین علیهما السلام ما یعلم الله انهم قد رووا فی ذلک الباطل و الکذب و الزور; (43)
مطالب زشتی را درباره علی علیه السلام و حسن و حسین علیه السلام نقل میکردند که خدا میداند همهاش باطل و دروغ و بهتان بود.»
آنچه هدف اصلی معاویه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور میزد، قبضه کردن حکومت و تثبیت آن در دستبنیامیه بود; همان هدف پنهانی که امام حسن از آن آگاه بود و برای اتمام حجت در شرایط صلح، آن را گنجاند:
«هذا ما صالح علیه الحسن بن علی بن ابی طالب معاویة بن ابی سفیان: صالحه علی ان یسلم الیه ولایة امر المسلمین علی ان یعمل فیهم بکتاب الله و سنة رسوله صلی الله علیه و آله و سیرة الخلفأ الصالحین و لیس لمعاویة بن ابی سفیان ان یعهد الی احد من بعده عهدا بل یکون الامر من بعده شوری بین المسلمین...; (44)
این قرارداد صلحی استبین حسن بن علی بن ابی طالب و معاویة بن ابی سفیان: با او مصالحه کرد به این که ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط که بین مسلمانان براساس کتاب خدا و شیوه پیامبر و سیره خلفای صالح عمل کند و معاویه حق ندارد که پس از خود کسی را به جانشینی و خلافت انتخاب کند و تعیین خلیفه براساس شورای بین مسلمانان باشد.»
و یا به این صورت که: «المادة الثانیه ان یکون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخیه الحسین و لیس لمعاویة ان یعهد به الی احد.» (45)
اما معاویه در راستای همان هدف اصلی خود، بعد از پانزده سال که موانع سر راه خود را برداشت، تصمیم گرفتیک همه پرسی عمومی به راه اندازد و برای فرزندش یزید از عموم مردم مکه، مدینه، شامات، عراق و... بیعتبگیرد. برای این کار به تمام مراکز حکومتی بخشنامه کرد و مخالفان را با شدت تمام سرکوب کرد. اما مدتی بعد از طرح گرفتن بیعت عمومی متوجه شد که گروههای خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترین خطرها نیز به دو دلیل از جانب امام حسن علیه السلام است:
اولا: بسیاری از مخالفان منتظرند ببینند سلاله رسول خدا صلی الله علیه و آله چه میکند چرا که در صلح نامه شرط کرده بود، برای معاویه خلیفه و جانشینی تعیین نشود.
ثانیا: امام مجتبی علیه السلام در میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوی برخوردار است و شایستگی عظمت و لیاقت او برای تصدی خلافت و زمامداری جامعه زبانزد است.
از طرفی معاویه میدانست که اگر موضوع ولایتعهدی را به مردم واگذارد، هیچ کس کمترین توجهی به یزید نخواهد کرد. از این رو معاویه به فکر افتاد نظر مخالفان را به سوی خود جلب کند و نامههایی به حسین بن علی، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبد الله بن جعفر و... نوشت. امام حسین علیه السلام در پاسخ نامه او نوشت:
«اتق الله یا معاویة! و اعلم ان لله کتابا لایغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها، واعلم ان الله لیس بناس لک قتلک بالظنة و اخذک بالتهمة و امارتک صبیا یشرب الشراب و یلعب بالکلاب ما اراک الا و قد او بقت نفسک و اهلکت و اضعت الرعیة والسلام; (46)
ای معاویه! در مورد جانشینی فرزندت یزید و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان که برای خداوند منان صحیفهای است که تمام اعمال ریز و درشت را ثبت میکند و هیچ عملی از آن مخفی نخواهد ماند.
معاویه! بدان خداوند همانند مردم نیست که بخشی از آنان را با کمترین سوءظنی بکشی و عدهای دیگر را متهم نمایی و دستگیر کنی. فرزندت یزید که آرمان تو است، شراب میآشامد و به سگبازی مشغول است. معاویه! میبینم که تنها با این کارت خودت را متزلزل میسازی و دین خود را نابود میکنی و مردم را از بین میبری.»
تمام اقدامات امام در طول دوره بعد از صلح رو در روی اقدامات معاویه قرار داشت. عمده کوششهای امام به دو بخش تقسیم میشود که به اختصار به آن دو میپردازیم.
پس از حضور امام علیه السلام در مدینه، محدثان و دانشمندان گرد وجود حضرت حلقه زدند. این افراد یا از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله، و یاران با سابقه امام علی علیه السلام بودند یا تابعین و دیگر گروهها بودند. از گروه اول میتوان به احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابر بن عبدالله انصاری، جعید همدانی، حبة بن جوین عرفی، حبیب بن مظاهر، حجر بن عدی، رشید هجری، رفاعة بن شداد، زید بن ارقم، سلیمان بن صرد خزاعی، سلیم بن قیس هلالی، عامر بن واثله بن اسقع، عبایة بن عمر و بن رهبی، قیس بن عباد، کمیل بن زیاد، حارث بن اعور بن بنان، مسیب بن نجبه فزاری و میثم بن یحیی تمار اشاره کرد و از گروه دوم ابوالاسود دوئلی، ابواسحاق بن کلیب سبیعی، ابومخنف، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابه بنت جعفر والبیه، سوید بن غفلة، مسلم بن عقیل و... را نام برد.
اینها کسانی بودند که از شهرهای مختلف گرد آمدند و به واسطه تربیت علمی و معنوی صحیح به عنوان سدهای محکم در مقابل تحرکات معاویه ایستادند. (47)
عمق فعالیتهای علمی و تربیتی امام علیه السلام چنان بود که وقتی معاویه از یکی از افرادی که از مدینه به شام آمده بود، از امام حسن علیه السلام پرسید او پاسخ داد: امام حسن علیه السلام نماز صبح را در مسجد جدش برگزار میکند تا طلوع آفتاب مینشیند و سپس تا به نزدیک ظهر به بیان احکام و تعلیم مردان مشغول است، سپس نماز میخواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات او بعد از ظهر استفاده میکنند و این برنامه هر روز اوست. (48)
ابن صباغ مالکی هم مینویسد: «و کان اذا صلی الغداة فی مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله جلس فی مجلسه یذکر الله حتی ترتفع الشمس و یحبس الیه من یجلس من سادات الناس یحدثهم... و یجتمع الناس حوله فیتکلم بما یشفی غلیل السائلین و یقطع حجج المجادلین...; (49)
نماز صبح را در مسجد النبی برگزار مینماید و تا طلوع آفتاب مینشیند و به ذکر خدا مشغول میشود. روزها مردم گرداگردش حلقه میزنند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو میکند... مردم اطراف او گرد میآیند تا سخنانش را بشنوند که دلهای شنوندگان را شفا میبخشد و تشنگان معارف را سیراب میکند. بیانش حجت قاطع است. به طوری که جای احتجاج و مجادله باقی نمیماند.»
البته امام علیه السلام برای فعالیتهای این چنینی به سلاح علم مجهز بود. آن هم علمی که از پدرش امیر مؤمنان علیه السلام و جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده بود. لذا امام صادق علیه السلام میفرمود: «وقتی حضرت حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد، روزی در نخیله نشسته بودند. معاویه گفت: شنیدهام که حضرت رسول خرما را در درخت تخمین میکرد و درست میآمد. آیا تو آن علم را داری؟ شیعیان ادعا میکنند علم هیچ چیز از شما پنهان نیست. حضرت فرمود: رسول اکرم عدد پیمانههای آن را بیان میکرد. من عدد دانههایش را برای تو میگویم.
چهار هزار و چهار دانه است. معاویه دستور داد خرماها را چیدند و چهار هزار و سه دانه شد. امام فرمود: یک دانه را پنهان کردهاند و آن را در دست عبدالله بن عامر یافتند. در این لحظه بود که امام به معاویه فرمود: به خدا سوگند ای معاویه! اگر نبود این که تو کافر میشوی و ایمان نمیآوری، به تو از آنچه خواهی کرد، خبر میدادم. پیامبر در زمانی زندگی کرد که او را تصدیق میکردند و تو میگویی که کسی این را از جدش شنید و او کودک بود. به خدا سوگند که زیاد را به پدر خود ملحق خواهی کرد و حجر بن عدی را خواهی کشت و سرهای شیعیان را برای تو خواهند آورد.» (50)
علاوه بر این امام در مجالس خود گاه از معجزاتی نیز استفاده میکرد که موجب تعمیق اعتقاد مردم میشد. مانند حکایت جوانی از بنیامیه که به امام علیه السلام در مجلس سخنرانی توهین کرد و به اعجاز امام علیه السلام زن شد و در همان دم موهای ریشش ریخت و...» (51)